سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم خواسته دنیا خرده گیاهى است خشک و با آلود که از آن چراگاه دورى‏تان باید نمود . دل از آن کندن خوشتر تا به آرام رخت در آن گشادن ، و روزى یک روزه برداشتن پاکیزه‏تر تا ثروت آن را روى هم نهادن . آن که از آن بسیار برداشت به درویشى محکوم است و آن که خود را بى نیاز انگاشت با آسایش مقرون . آن را که زیور دنیا خوش نماید کورى‏اش از پى در آید . و آن که خود را شیفته دنیا دارد ، دنیا درون وى را از اندوه بینبارد ، اندوه‏ها در دانه دل او رقصان اندوهیش سرگرم کند و اندوهى نگران تا آنگاه که گلویش بگیرد و در گوشه‏اى بمیرد . رگهایش بریده اجلش رسیده نیست کردنش بر خدا آسان و افکندنش در گور به عهده برادران . و همانا مرد با ایمان به جهان به دیده عبرت مى‏نگرد ، و از آن به اندازه ضرورت مى‏خورد . و در آن سخن دنیا را به گوش ناخشنودى و دشمنى مى‏شنود . اگر گویند مالدار شد دیرى نگذرد که گویند تهیدست گردید و اگر به بودنش شاد شوند ، غمگین گردند که عمرش به سر رسید . این است حال آدمیان و آنان را نیامده است روزى که نومید شوند در آن . [نهج البلاغه]
 
شنبه 91 خرداد 13 , ساعت 4:31 عصر
قسمتی از سخنرانی حاج همت بعد از عملیات والفجر4 (حدود 4 ماه قبل از شهادت) **************************************************
کسی
این قدر عاشق؟ مگر عشق بدون شناخت می شود؟ عشق بدون شناخت معنا ندارد. در
ارتش های دنیا، نیرو هایی که عشقِ بدون شناخت دارند، می آیند و کُپ می
کنند. از جایشان تکان نمی خورند. از گلوله می ترسند. این شناخت می خواهد که
یکی روی مین بخوابد. سینه اش را بگذارد روی سیم خاردار تا دیگران از روی
بدن او رد شوند. شوخی نیست. تا درک نباشد، نیت ها پاک نمی شود.

شنبه 91 خرداد 13 , ساعت 4:30 عصر

از عرش آمدی و زمین آبرو گرفت

باید برای بردن نامت وضو گرفت..



دوشنبه 90 دی 19 , ساعت 3:21 عصر

 

عشق به امام حسین، محدودیت نمی شناسد، و هر کس به اندازه وسع خود، ارادتش را در طبق اخلاص گذاشته و  تقدیم این بارگاه می کند.شور حسینی و عشق به سید شهیدان، محدود به شکل خاصی نیست و همه تلاش دارند به گونه ای ابراز محبت و ارادت به ساحت قدسی این امام همام را به نمایش گذاشته و در ثواب عزای حسین شریک باشند.در این بین، عده زیادی با پخت غذا برای زایران و عزاداران، تبرک می جویند و برخی هم با اهدای یک دانه خرما.اشخاصی هم در ساعات خلوت که مزاحمت ایجاد نکند در بین الحرمین نشسته و کفش های زایران حرمین را واکس می زنند تا گرد از قدوم زایران برگیرند.
تعدادی نیز با تقدیم استکانی چای یا لیوانی آب، سعی دارند از قافله خادمان زایران حسین عقب نمانند.

در این بین هستند کسانی هم که می خواهند با ارسال گزارش زنده به سراسر جهان، شور، شوق و عطش عشق به اباعبد الله را به تصویر کشند.و زایران و عزاداران حسینی هم با متبرک دانستن نذری های نثار شده برای امام حسین و یاران با وفایش، شفای جسم و روح خود را با خوردن این غذاها می جویند و خود را مهمان سالار شهیدان به حساب می آورند.و همگی با خود می گویند: خدایا این قبیل توسلات را از ما بپذیر و در روز جزا ما را به حسین(ع) بخش.

 این بار که در ایام تاسوعا و عاشورا حسینی نجف بودم،مرتب غذای نذری در اطراف حرم و مساجد کوفه و سهله می دادند،یک شب که از مسجد سهله بیرون آمدیم،یک عرب آمد و به من غذای نذری داد،وقتی می خواستم سوار اتوبوس شوم،مدیر کاروان گفت برات غذا گرفتم.بعد از دقایقی یکی از زائرها آمد و گفت براتون غذای نذری گرفتم.به خنده گفتم:خوب همه هوای منو دارند!!

غذای نذری

 


چهارشنبه 90 آذر 30 , ساعت 8:24 عصر

وقتی با یک کاروان راهی می شوم،که کربلا بروم،به دفتر زنگ می زنم و از زائرها می پرسم.بهم گفتند که این بار بخشدار زرقان با ما می آید.یکبار با یک سری کله گنده های فارس مسافرت رفتم،بزور خودشان را جا به جا می کردند.

اما از روز اول که با او بودم،صلابت و ایمان در چهره اش موج می زد؛بدون کوچکترین چشمداشتی نسبت به زوار دیگر خدمت می کرد،ما را در برنامه های فرهنگی و خدمت رسانی بزوار یاری می کرد.

شب آخری که کاظمین بودیم،از عشق به امام حسین(ع) گفت و این که آیا باز زیارت آقا اباعبدالله نصیبمان می شود.چشمانش خیس اشک شده بود.

 

 


جمعه 90 آذر 25 , ساعت 8:48 عصر

یادم است،وقتی شب تاسوعا حرم امام علی(ع) بودم و روحانی عربی که در صحن سخنرانی میکرد،در آخر سخنرانی روضه علی اکبر را خواند.با این که عربی می گفت؛ولی معلوم بود از کتاب لهوف علی القتلی الطفوف از سید ابن طاوس روضه را می خواند.روضه این بود که امام حسین(ع) وقتی علی اکبر را برانداز می کرد تا به جنگ رفت و بازگشت علی اکبر که از امام آب خواست و امام او را در آغوش گرفت و لبهایش را مکید و به او گفت:"بزودی از دست جدت سیراب می شوی."تا زمانی که ملعونی با عمودی آهنین بر سر علی اکبر زد و از اسب به زمین افتاد و امام بر بالینش حاضر شد و آن قوم لعین را لعن و نفرین کرد.حس و تاثر عجیبی به آدم دست می دهد،پدری که با عشق فراوان به پسرش او را راهی شهادت می نماید.روز بعد در حرم امام حسین(ع) از خدا خواستم،اگر به من پسری داد،اسمش را علی اکبر می گذارم.

ورودت را به این دنیا تبریک می گویم:علی اکبر

 


جمعه 90 آذر 25 , ساعت 8:41 عصر

وقتی برای زیارت سامرا می روم،دلم یه حس و حال دیگر دارد؛مکان مقدسی که وجود دو امامین هادی و حسن عسکری وعمه و مادر امام زمان در آنجا هستند.

شاید سادگی مکان باشد،اما بنظر من در زمان فعلی این دو امام مظلوم هستند،که نکند دوباره عده ای هتاک پیدا شوند و به قبور این بزرگان بی احترامی نمایند.از عصر به بعد در این دو بزرگوار بروی زوار بسته است و زائری ندارند.


جمعه 90 آذر 25 , ساعت 8:40 عصر

ایام محرم کربلا حال و هوای دیگری دارد،همین که بتونی در میان عزاداران باشی،خودش کافی است تا با جریان مواج محبان حسینی همراه شوی."احب الله من احب حسینا"

برعکس شاید برخی که نسبت به قمه زنی دید منفی داشته باشند،ولی وقتی می بینی که برخی می خواهند؛هم نوا با زینب در مصیبت برادر سر خود را به عمود خیمه زد،قمه می زنند.یک حس و حال عجیب داری بیشتر متاثر از اتفاقی هستی که روز عاشورا بر بدن پاره پاره اباعبدالله و یارانش بالاخص ابالفضل عباس رفت.

من ایام تاسوعا و عاشورا را نجف بودم و بعد از آن کربلا بودم.روز عاشورا نجف نسبتا خلوت بود ولی هیئتهای عزاداری صبح قمه می زدند و فردا که کربلا بودم،عصر روز 11 محرم کاروان اسرا به صورت نمادین از کنار حرم عبور نمودند و این ان چنان متاثرکننده بود که هر بیننده ای را به گریه کردن مشغول می کرد.ظهر 13 محرم زنها به صورت نمادین به عنوان طایفه بنی اسد وارد حرم شدند و گریه کنان بر سر خود می زدند و فریاد لبیک یا حسین سر می دادند.


یکشنبه 89 خرداد 9 , ساعت 2:57 عصر

وقتی  در حرم رقیه(س) بودم،این شعر را زمزمه می کردم:گفتم بخواب یا که خبر از ما نداری؟/یا که خیال آمدن اینجا نداری/حسین من؛حالا که با سر آمدی،فهمیده ام که هرشب تو می خواهی بیایی پا نداری/حسین من؛آخر تو دور از ما کجاها رفته ای که/یکجای سالم در تنت حتی نداری/حتی پر از زخم و جراحت هم که باشی/زیباترین بابای دنیا همتا نداری/حالا که اینجایی بخواب آرام ای سر/امشب که درد خیزران نداری/گفت:بابا با دختر تو دختران شاه قهرند/با طعنه می گویند:که تو بابا نداری.

حس و حال عجیبی حرم رقیه داشت.من دختر سه ساله حسینم/در باغ گل آلاله حسینم.کنار مسجد اموی و حرم باصفای رقیه،گوشه ای بر مصایب کاروان اسرای شام بود.


   1   2   3   4   5      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ